حورا نازحورا ناز، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

حورا ناز

یلدا

صبح صادق ندمد                      تا شب یلدا نرود           روزگارتان اهورایی یلدای ایرانی شبی که خورشید از نو زاده می شود یلدا یا شب چله شب اول زمستان و درازترین شب سال است وفردای ان با دمیدن خورشید روزها بلندتر شده وتابش نور ایزدی افزونی  می یابد  . این بود که ایرانیان  باستان شب اخر پاییز وشب اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند وبرای ان جشن بزرگی برپا می کردند . یلدا یک جشن اریایی است .یلدا روز تولد میترا یا مهر است . ایین شب یلدا : خوردن هجیل مخصوص ،هندوانه ،انار، شیرینی و میوهای گوناگون...
25 آذر 1392

پاییز

صدای مبهم باد خش خش برگهای پاییزی اسمان تیره وتار و کبود نم نم بارون ریز    ذرات زرد پاییز در اندام روزهای تابستان تنید رنگ سرخ انار پیچیده در اسمان کوجه باغهای خاکی کاش میشد شهر را رها کرد ورفت زیر یک درخت انار در سایه خاکستریش خوابید ودر سکوت سوت دار روستا به اسمان خیره شد و پرواز داد رویاهای ابی را به هر سو که دل خواست   چه شبی است چه لحظه های سبک و مهربان ولطیفی گویی در زیر این باران نرم فرشتگان نشسته ام. می بارد و میبارد وهر لحظه بیش تر نیرو می گیرد . هر قطره اش فرشته ای است که از اسمان بر سرم فرود می اید . چه می دانم ؟ خداست که دارد یک ریز غزل می سر...
25 آذر 1392

عکس1

 حرکتهای مختلف رو سعی مکرد انجام بده ناز نازکم         این گربه  هر بعد از ظهر پشت پنجره اتاق حورا می نشست افتاب می گرفت حورا می ایستاد و نگاش می کرد  اولین حیونی که یاد گرفت پیشی بود       ...
4 آذر 1392

موی پریشان

    به چه مانند کنم موی پریشان تو را ؟ به دل تیره شب ؟ به یکی هاله دود؟ یا به یک ابر سیاه که پریشان شده و ریخته بر چهره ماه ؟ به نوازشگر جان ؟ یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم ؟ یا بدان شعله شمعی که بلرزد به نسیم .   ...
26 آبان 1392

شب تولد تو

 عزیزم به خاطر همه ارامشی که از تو دارم خدا را شکر می گویم به پاس تمام خوبیهایت بهترینها را برایت ارزو می کنم بهترینم تولدت مبارک       سلام دخمل جونم امشب وجودم پ از استرس اخه فردا می خوام برم اتاق عمل  تا تو رو به این دنیا بیارم درست 2سال پیش شب جمعه 13 ابان 90 بود که یه همچین حالی داشتم خیلی زود یه شام مختصر مامانی برام اماده کرد  ودیگه از ساعت 12 شب هیچی نخوردم تا روز بعد تولد تو گل من     یادم نمیره با اینکه خاله انیس  وخاله نکیسا و مامانی و بابا پیشم بودند باز استرس داشتم و به روی خودم نمی اوردم عشقم شب اخری بود که تو شکمم بودی دیگه جات برات تنگ ش...
26 آبان 1392

شعر خوندن حورایی

گنشک پر               کلاغ پر حورا که پر نداره باباش خبر نداره          باباش رفته اداره           با کفش پاره پاره        بعد از خوندن از خنده ریسه میره       لی لی حوضک          جوجو  اب بو خوره افتاد تو حوضک     خودوس اواز  می خونه          تل لون زنگ می زنه       ...
25 آبان 1392

دبستان

اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شادوخندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود اب را بابا به سارا داده بود                                   درس پند اموز روباه وخروس                                  ر...
17 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حورا ناز می باشد