پاییز
صدای مبهم باد
خش خش برگهای پاییزی
اسمان تیره وتار و کبود
نم نم بارون ریز
ذرات زرد پاییز در اندام روزهای تابستان تنید
رنگ سرخ انار پیچیده در اسمان کوجه باغهای خاکی
کاش میشد شهر را رها کرد ورفت زیر یک درخت انار در سایه خاکستریش خوابید
ودر سکوت سوت دار روستا به اسمان خیره شد
و پرواز داد رویاهای ابی را به هر سو که دل خواست
چه شبی است
چه لحظه های سبک و مهربان ولطیفی
گویی در زیر این باران نرم فرشتگان نشسته ام.
می بارد و میبارد وهر لحظه بیش تر نیرو می گیرد .
هر قطره اش فرشته ای است که از اسمان بر سرم فرود می اید .
چه می دانم ؟
خداست که دارد یک ریز غزل می سراید:
غزلهای عاشقانه ومهربان وپر نوازش
هر قطره ی این باران
کلمه ای از ان سروده هاست.
...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی