من خورا هستم
من خورا ناز هستم بخیه چی من نناشی می کشم
این نوشته ها گفته های حورای عزیزم هست اومد کنارم نشست و برام دیکته کر.دکه بنویسم .
این روزها حورا وارد 28 ماهگیش شد بزرگ شد خیلی از کارها رو خودش انجام میده خیلی هم حرف گوش کن هست اگر کار بدی انجام بده تا نگاش کنم فوری میگه ببخشید خیلی زود متوجه رفتارش میشه خلاصه باهاش حکایتی داریم
چند تا از کتابهای شعرشو از بر می خونه مثل حسنی :
تو ده شلمرود حسنی تک و تنا بود نه ال الی نه پل پلی هیچ کس با اش رفیق نبود ...
کو ل له او لاخ تد خدا اورت مه می رفت تو توچه ها ...
در وا شود و یه جوجه دبید اومد تو توچه جیک جیک کنان گردش کنان اومدو پیش حسنی
مادرش اومد اود اودا برو خونتون تورو به خدا جوجه ایزه ایزه ببین چقدر تمیزه
اما تو چی موی بلند رو یسیاه واه واه
فدای تو با اون شیرین زبو نیهات بشم که انقدر تو ماهی خیلی با مزه می خونی از روی کتاب به شکلهای صفحه نگاه می کنی و می خونی.خورا