حورا نازحورا ناز، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

حورا ناز

مادرانه

1392/9/28 0:53
نویسنده : مامان نگین
778 بازدید
اشتراک گذاری

ای خواستنی ترین امید

 ای ماندنی ترین نوید

 

 

به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را تنها تو بدان!

 تو بیا

تو بمان با من تنها تو بمان !

تو بگیر

تو ببند!

تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو!

قصه ابر هوا را تو بخوان !

تو بمان با من تنها تو بمان

در دل ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه جانم با قیست

اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!

 

 

دختر مه روی من مهربان باش و مهر بورز

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زادگاه من

 

ای روستای خفته بر این پهن دشت سبز

ای از گزند شهر پلیدان پناه من!

ای جلوه طراوت وشادابی وشکوه!

هان ای بهشت خاطر ،ای زادگاه من!

 

باز امدم به سوی تو ،زان دور دورها

زانجا که صبح می شکفد خسته وملول .

زانجا که ماه در افق زرد گونه اش

در کام ابر، می خزد اهسته وملول.

 

باز امدم که قصه اندوه خویش را،

با صخره های دامن تو باز گو کنم.

وندر پناه سایه انبوه باغ هات،

گلبرگ های خاطره را جستجو کنم.

 

هر گوشه ای ز خلوت افسانه رنگ تو،

یاد افرین لذت بر باد رفته ای ست

وان جویبار غم زده ات با سرود خویش

افسانه ساز لحظه از یاد رفته ایست.

 

ای بس شبان روشن افسا نه گون که من

در دامن تو به مهتاب گقته ام.

وز ساحل سکوت تو با زورق خیال،

تا خلوت خدایی افلاک رفته ام


 

ای بس طلیعه های گل افشان با مداد،

کز جام لاله های تو سرمست بوده ام

وای بس ترانه ها که به اهنگ جویبار

ان روزها ، به خلوت پاکت سروده ام.

 

ان روزهای روشن و رویان زندگی

دوران کودکی_که بر ان لحظه ها درود!_

در دامن سکوت تو  ارام  گذشت

خاطر ،اسیر خاطره ای کودکانه بود.

 

اری هنوز مانده به یاد ان چه نقش بست،

ان روز ها به خاطر اندوه بار من.

وان نام من،که بر تنه ان چنار پیر

زان روزگار مانده به جا،یادگارمن.

 

 

با لکه های ابر سپیدت ، که شامگاه

ایند بر کرانه دشت افق فرود

_چون سوسنی سپید که پرپر شود ز باد

بر موج های ساحل دریاچه ای کبود

 


 

با ان چکادهای پر از برف بهمنت،

با ان غروب های شفق خیز روشنت،

وان اسمان روشن همرنگ ارزو،

وان سو سوی شبانه فانوس خرمنت،

 


 

همواره شادمانه وشاداب وپرشکوه

چون نوشخند روشنی بامداد باش!

هان ای بهشت خاطره ای زادگاه من!

سرسبز وجاودانه وبشکوه وشاد باش!

 

 

پاینده مانی و جاوید سرزمین اجدادیم 

عاشقانه دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دارم

 

 

ناندل روستای زیبای من

محل زندگی ابا واجدادیم تو را تا بیکران دوست دارم.

محلی ارام وزیبا در بر دامنه های زیبای قله پوشیده از برف وبا عظمت دماوند.

جواهری که در روز خورشید با انوار طلاییش در اسمان ابی وبدون ابرش خود نمایی می کند.

 


شب مهتاب با نور زردش در اسمان نقره فام وسرمه ایش دلربایی می کند.

 

در بهاران نم نم باران وزش ملایم باد و عطر پونه های وحشی واویشن کوهی عقل از سر هر رهگذری می برد.

 

در تابستان دشتهای فراخ وپوشیده از علف وچمنزارهای بی نظیر  وبیش از 1000 گونه از گلهای رنگارنگ که بی شباهت به تابلوی نقاشی است هر بیننده ای را مجذوب خود می کند.(البته خداوند احسن الخاتقین است.

 

 

در پاییز هزار رنگ بی بدیل چهره ایی دلفریبتر از هر فصل دیگر دارد ،بادهایی با وزش تندتر و سرمایی که از سوی دامنه به دشت میاورد نوید زمستان را به همراه دارد.رنگ طبیعتش  زرد می شود رو به خشکی می رود.

 

زمستان از راه می رسد با سوز وسرمای فراوان سرمایش استخوان سوز هست باید تحمل کرد تا رو سیاهی بماند برای زغال.

 

 

 

 

 

 

 

حورا جون با مادر جون مامان

پدر بزرگ عزیزتر از جانم

 

 

 

 

 

 

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حورا ناز می باشد