حورا نازحورا ناز، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

حورا ناز

شب تولد تو

 عزیزم به خاطر همه ارامشی که از تو دارم خدا را شکر می گویم به پاس تمام خوبیهایت بهترینها را برایت ارزو می کنم بهترینم تولدت مبارک       سلام دخمل جونم امشب وجودم پ از استرس اخه فردا می خوام برم اتاق عمل  تا تو رو به این دنیا بیارم درست 2سال پیش شب جمعه 13 ابان 90 بود که یه همچین حالی داشتم خیلی زود یه شام مختصر مامانی برام اماده کرد  ودیگه از ساعت 12 شب هیچی نخوردم تا روز بعد تولد تو گل من     یادم نمیره با اینکه خاله انیس  وخاله نکیسا و مامانی و بابا پیشم بودند باز استرس داشتم و به روی خودم نمی اوردم عشقم شب اخری بود که تو شکمم بودی دیگه جات برات تنگ ش...
26 آبان 1392

شعر خوندن حورایی

گنشک پر               کلاغ پر حورا که پر نداره باباش خبر نداره          باباش رفته اداره           با کفش پاره پاره        بعد از خوندن از خنده ریسه میره       لی لی حوضک          جوجو  اب بو خوره افتاد تو حوضک     خودوس اواز  می خونه          تل لون زنگ می زنه       ...
25 آبان 1392

دبستان

اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شادوخندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود اب را بابا به سارا داده بود                                   درس پند اموز روباه وخروس                                  ر...
17 آبان 1392

دل نوشته

    سلام عزیزانم چند وقتی بود که نتونستم بیام یه سری بزنم اخه این دخملی ما خیلی بلا شده تا کامپیتور روشن بشه میاد سراغش می خواد که بنویسه درس بو خونه (بخونه )نناشی بکشه (نقاشی)خلاصه نمی زاره به کارم برسم اینم یه جورشه الان خوابید منم از فرصت استفاده کردم فصل پاییز اومد با همه تلاشی که می کنم حورا سرما نخوره دچار سرما خوردگی شد بی حال بی اشتها اب ریزش کلافه شد هی غرغر خسته ام کرد سرما خوردگی 1هفته ای طول کشید الان بهتره خدا کنه هیچ بچه ای مریض نشه (امین) دختری من چند روز دیگه تولد 2سالگیش هست خودش خیلی ذوق می کنه هی میگه تببود مبارک شمع فوت کنم الهی قربونت برم نانازی من گل همیشه بهارم تو بهترین بهار تو دل پاییز م...
7 آبان 1392

ترک پوشک

انگار دارم خواب می بینم تموم شد به خوبی وبدون دردسر به راحتی خودش میره دستشویی تقریبا هر یکساعت البته به خوردن مایعات بستگی داره     عصر جمعه 29/6/92 بود از یه مسافرت چند ساعته برگشتیم جاتون خالی رفتیم عباس اباد بهشهر خوش گذشت هوا یه کم گرم ولی رطوبت بالا بود  حورا رو حموم کردم بعد هرچی تلاش می کردم براش پوشک ببندم وول می خورد نمی ذاشت  فرار می کرد  انگار بی فایده بود هی اصرار می کرد ما ببی نبند (مای بی بی )  منم تسلیم شدم دلشوره داشتم که موفق میشم یا نه اراده ام رو قوی کردم و مصمم تا کم نیارم تاساعت 10 شب چند تایی شورت شستم ولی قبل خواب رفت جیش کرد و  منم بدون اینکه براش پوشک ببندم خوابون...
3 مهر 1392

تولد بهترینم

بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن بر اسمان بپاش شراب نگاه را بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخند ماه را         دخملی جونم روز جمعه 13/8/90یه روز افتابی و نستا سرد پاییز به دنیا اومد برای رفتن به بیمارستان باید از یه خیابون پر درخت وبی نهایت زیبا می گذشتیم درختای سر به فلک کشیده چنار که تو فصل پاییز دیدنی تر شده بودند . با استرسی که با من بود و نگاه نگران حسام عزیزم و چشمای منتظر مادر خوبم وخواهرهای عزیزم که با من اومده بودندراهی اتاق عمل شدم . لحظه سختی بود البته خدا با من بود و کمکم کرد مثل همیشه. جراحی به روش اسپاینال بود در نتیجه من اولین نفری بودم که حورا رو دیدم یه کوچولوی ریز با...
26 شهريور 1392

ادبیات حورا در20ماهگی

    سنام(سلام) ننین(نگین) حیسام (حسام) افیس(عفیف) اننه(عاطفه) پیدرجون(پدرجون) ن ای سا(نکیسا) بساس(بهناز)     نناشی (نقاشی) کپش کپو (کفشدوزک)   ابس(اسب) مینون(میدون) اشوگ(قاشق) تاسه(کاسه) نتون(نکن) خیدار(خیار)                                    می هام (می خوام) ش ب ت(شربت) اچال(یخچال) چش چش ابو(چشم چشم ابرو) گیردو (گردو) دوجه (گوجه) منیر(پنیر...
25 شهريور 1392

چند ساعت با تو

    بعداز شیلالات خوری(شکلات)     ح ورادر حال کار کردن با کام این روزا تا چشمش به کامپیوتر می افته با هیجان میگه من بنبیسم   امروز حورا منو سوپرایز کرد یه پروانه خشک شده پیدا کرد تو چادر اتاقش گیر افتاده بود وخشک شد اومد صدام زد ننین ننین پردانه واین هم عکسش مرسی مهربونم       دختری من عاشق این عکساست مخصوصا انگیری برد اندر احوالات حورا در اتاقش       باتو بودن برام یه دنیا می ارزه وقتم زمانی برام معنا داره که با تو بگذره ای امید زندگ...
24 شهريور 1392

دلتنگی

دلم تنگه برای اون لحظه های کودکیت برای اون لحظه که با نگاهت از من شیر می خواستی برای اون لحظه که با غر غرت می خواستی عوضت کنم برای اون لحظه که میخندیدی وریسه میرفتی برای اون لحظه  که اولین بار سرت رو گذاشتی روی شونه ام برای اون لحظه که سرت رو میگذاشتی روی سینه بابات ومی خوابیدی برای اون لحظه که تو می خوابیدی ومن خسته می نشستم ونگاهت می کردم دلم تنگه برای لحظه های قشنگ وتکرار نشدنی دلم تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنگـــــــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ...
23 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حورا ناز می باشد